جدول جو
جدول جو

معنی عمر مصری - جستجوی لغت در جدول جو

عمر مصری
(عُ مَ رِ مِ)
ابن ابراهیم بن محمد مصری حنفی. مشهور به ابن نجیم. و ملقب به سراج الدین. فقیه بود و در ششم ربیع الاول سال 1005 ه. ق. درگذشت. اوراست: 1- اجابه السائل باختصار انفع الوسائل. 2- عقد الجوهر فی الکلام علی سوره الکوثر. 3- النهر الفائق بشرح کنزالدقائق، در فروع فقه حنفی. (از معجم المؤلفین و الاعلام زرکلی). رجوع به مآخذ ذیل شود: خلاصهالاثر ج 3 ص 206. هدیهالعارفین ج 1 ص 796. فهرست الخدیویه ج 3 ص 146. فهرس التیموریه ج 3 ص 301. فهرس الازهریه ج 2 ص 290. ایضاح المکنون ص 1151. الکشاف ص 81
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عُ مَ)
ابن مظفر بن عمر بن محمد بن ابی الفوارس معری کندی. رجوع به ابن الوردی (زین الدین...) ومآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 228، فوات الوفیات ج 2 ص 116، بغیهالوعاه ص 365، النجوم الزاهره ج 10 ص 240، آداب اللغه العربیه ج 3 ص 192، دائره المعارف اسلامی ج 1 ص 302 و نامۀ دانشوران ج 2 ص 310
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ رِ طَ بَ)
ابن فرحان طبری. از ریاضی دانان مشهور ایرانی در قرن سوم هجری. وی معاصر مأمون خلیفۀ عباسی بود و او را تألیفاتی متعدد است که از جملۀ آنهاست: 1- تفسیر کتاب الاربعۀ بطلمیوس قلوذی. 2- رساله ای در احکام نجوم. 3- رساله ای در استخراج ضمیر به طریق نجوم. 4- کتاب جوامع الاسرار فی علم النجوم. 5- مختصرمدخل القیصرانی فی احکام النجوم. (از تاریخ ادبیات در ایران تألیف صفا ج 1 ص 104). رجوع به الفهرست ابن الندیم و ترجمه طبقات الامم قاضی صاعد اندلسی شود
لغت نامه دهخدا
(عَمْ ما رِ بَ)
نسطوری. از فضلای نصرانیان عراق در قرن پنجم هجری. او راست: 1- البرهان فی الدین علی سیاق التدبیر الالهی. 2- المسائل و الاجوبه. (از معجم المؤلفین از المخطوطات العربیۀ شیخو ص 149)
ابن عمارۀ زعفرانی بصری، مکنی به ابوهاشم و مشهور به صاحب الزعفرانی. محدث بود. رجوع به ابوهاشم (عماربن...) شود
ابن زربی بصری، مکنی به ابومعتمر. محدث بود و از معتمربن سلیمان روایت میکرد. رجوع به ابومعتمر (عماربن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ یِ مِ)
ابن حسن علی بن زیدان بن احمد حکمی یمانی مصری، مکنی به ابومحمدو ملقب به نجم الدین. شاعر و مورخ قرن ششم هجری در یمن. رجوع به عمارۀ یمنی (ابن علی بن احمد...) شود
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ رِ مَ /مو صِ)
ابن بدربن سعید موصلی حنفی. ملقب به ضیاءالدین، مکنی به ابوحفص. از علمای حدیث بود و بسال 557 ه. ق. در موصل تولد یافت و در سال 622 ه. ق. در دمشق درگذشت. او راست: 1- استنباط المعین فی العلل و التاریخ الابن معین. 2- الجمع بین الصحیحین. 3- العقیده الصحیحه فی الموضوعات الصریحه. 4- معرفهالموقوف علی الموقوف. 5- المغنی عن الحفظ و الکتاب بقولهم لم یصح شی ٔ فی هذا الباب. (از الاعلام زرکلی). رجوع به مآخذ ذیل شود: الرسائل المستطرفه ص 114. الجواهر المضیئه ج 1 ص 387. الزهراء ج 1 ص 56. علماء بغداد ص 158. شذرات الذهب ج 5 ص 101. کشف الظنون ص 80
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ رِ مَ دَ)
ابن سعد بن ابی وقاص زهری مدنی. وی از جانب عبیدالله بن زیاد با چهارهزار لشکری برای جنگ با دیلمیان رهسپار ری گشت، ولی چون خبر حرکت امام حسین بن علی (ع) از مکه به کوفه، به گوش ابن زیاد رسید، عمر بن سعد را امر به بازگشت داد و او را مأمور جنگ با امام حسین (ع) کرد. ابتدا عمر بن سعد از قبول این امر خودداری کرد، ولی پس از تهدید ابن زیاد، ناچار رهسپار جنگ با حسین بن علی (ع) شد و آن فاجعۀ مشهور رخ داد. سرانجام بسال 66 ه. ق. عمر بن سعد به امر مختار ثقفی در کوفه به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی). رجوع به مآخذ ذیل شود: طبقات ابن سعد ج 5 ص 125. تاریخ مسعودی ج 5 ص 143. تاریخ ابن اثیر ج 4 ص 21. حبیب السیر چ خیام ج 2. مجمل التواریخ و القصص ص 302
لغت نامه دهخدا
(عَ رِ بَ)
ابن عبید بصری، مکنی به ابوعثمان. شیخ معتزله در عصر خویش. جد او از فارس بود و پدرش ابتدا بافنده، سپس از شرطۀ حجاج در بصره گشت. وی بسال 80 ه. ق. متولد شد و به علم و زهد شهرت یافت. نزد منصور خلیفۀ عباسی تقربی بسیار داشت و چون بسال 144 ه. ق. درمران به نزدیکی مکه درگذشت، منصور خلیفه بر خلاف عادت، وی را مرثیه ها ساخت. او راست: تفسیر قرآن، و الردعلی القدریه. (از الاعلام زرکلی از فیوات الوفیات)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مِ)
ابن عبدالرحمان بن احمد بن یونس بن عبدالاعلی صدفی مصری. مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابن یونس (ابوالحسن علی بن...) و نیز علی (ابن عبدالرحمان بن...) شود
ابن ابی حزم قرشی دمشقی مصری شافعی. مشهور به ابن نفیس و ملقب به علاءالدین. رجوع به ابن نفیس و علی (ابن ابی حزم...) شود
ابن سندبن علی بن سلیمان. وی در اصل لواتی بود ولی در ابیار می زیست و از شافعیان مصر بود. رجوع به علی ابیاری شود
ابن یعقوب بن جبریل بن عبدالمحسن بکری مصری شافعی. ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی بکری شود
ابن عبدالله سفطی مصری مالکی. مشهور به وراق و ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی وراق شود
ابن خلیل مرصفی یا مرصفاوی مصری مدنی شافعی. ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی مرصفی شود
لغت نامه دهخدا
(صَ مَ)
ابن عبدالرحمان بن قاسم عتقی مصری، مکنی به ابی الازهر. وی مانند پدر خویش یکی از ائمۀ اعلام است. از پدر خود و ابن عیینه و ابن وهب حدیث کند و قرآن را بر ورش خواند و بسبب مکانتی که او راست، اندلسیان بر قرائت ورش اعتماد کردند و او برادر فقیه موسی بن عبدالرحمان است. وی بسال 231 هجری قمری درگذشت. (حسن المحاضره ص 224 ج 1)
لغت نامه دهخدا
(رِ مِ)
کنایه از نیزه و سنان مصری باشد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
شهری است در مصر که در سپیدی مانند گچ است. ابن فارسی گوید که قمری منسوب است به این شهر. گروهی از راویان از آنجا برخاسته اند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا